اولین سالروز تولد یکسالگی عزیزترینم
پسر گلم از دیشب خاطره های پارسال این موقع برام زنده شد . خاطره هایی که قلبم رو به درد میاره اما الان حاصلش شیرینه و خستگی رو از تنم بدر میکنه سال 1390- 9 اردیبهشت ساعت 9 صبح من طبق معمول رفتم سرکار و با اونهمه مسئولیتی که رو دوشم بود تمام مدت حاملگی رو طی می کردم اما اونروز صبح متوجه شدم که کیسه آبم سوراخ شده با تماس به دکترم گفت سریع بیا بیمارستان . منم متاسفانه بیمارستان توی طرح بود و هیچ آژانس و هیچ همکاری (اینقدر گل و مهربون هستند !!!) منو نتونست برسونه بیمارستان . بابایی هم همون روز صبح رفته بود عسلویه و من تنها بودم . با همکارم نیلوفر به سختی بعد از 3 ساعت خونریزی تونستیم برسیم بیمارستان . دکتر به محض معاینه سونو نوشت و ...
نویسنده :
مادر عاشق
12:10